سخنان دل
داستان جديدي از مسابقه خرگوش و لاک پشت
خرگوشي و لاک پشتي بر سر اينکه کدام سريع ترند بحث داشتند و قرار شد براي اثبات آن در يک مسيرمسابقه بدهند.
خرگوش به سرعت مدتي دويد و ديد لاک پشت هنوز نرسيده تصميم گرفت زير درختي استراحت کند و بعد به مسابقه ادامه دهد.
بزودي زير درخت خوابش برد ولي لاک پشت آمد و از او سبقت گرفت و مسابقه را برد.
خرگوش بيدار شد و متوجه شد که مسابقه را باخته . روح اين داستان اين است که آهسته و پيوسته رفتن سبب پيروزي در مسابقه مي شود.
اين داستاني است که ما با آن بزرگ شده ايم و با آن مانوسيم.
ولي بعدها کسي يک نوع جالب از اين قصه را برايم تعريف کرد اين قصه چنين است.
خرگوش از باختن در مسابقه مايوس شد و به پيشگيري پس از عمل پرداخت(يعني به ريشه يابي علّت پرداخت) و فهميد که مسابقه را فقط به اين دليل باخته است که بيش از حد مطمئن ، بي دقت و باز برخورد کرده است.
اگر خرگوش همه چيز را براي خودش بديهي فرض نمي کرد ، لاک پشت مسابقه را از او نمي برد. بنابراين با لاک پشت قرار گذاشت که مسابقه ديگري بدهد. لاک پشت هم قبول کرد.
اين بار خرگوش بدون توقف از شروع تا پايان مسابقه دويد و چند مايل هم بيشتر رفت.
روح اين داستان ميگويد که : سريع و از پا ننشستن بهتر از آهسته و پيوسته رفتن است .
اگر در سازمانتان دو نفر داشته باشيد که يکي آهسته کار و روش مند و قابل انعطاف و ديگري سريع و در عين حال متکي به آنچه که انجام مي دهد حتما فرد سريع و متکي به خود بي وقفه و سريعتر از فرد آهسته کار و روش مند از نردبان سازماني بالا مي رود.
آهسته کار و پيوسته کار بودن خوب است ولي بهتر است سريع و متکي به خود بود.
ولي قصه اينجا تمام نمي شود. اين بار لاک پشت فکري کرد و متوجه شد که با اين روش راهي براي شکست دادن خرگوش وجود ندارد.
کمي فکر کرد و بعد با خرگوش قرار مسابقه ديگري گذاشت . اما در يک مسير نسبتا متفاوت ديگري.
خرگوش قبول کرد. مسابقه را شروع کردند. خرگوش با حفظ آن سرعت و چالاکي پايدارانه خود، با سرعت بسيار از جا کنده شد تا اينکه به رودخانه عريضي رسيد.
خط پايان مسابقه دو کيلو متر آن طرف تر بود.
خرگوش آنجا نشست و فکري کرد که چه کند. در اين ضمن لاک پشت آهسته رسيد و داخل رودخانه شد و شناکنان خود را به آنطرف رودخانه رساند و به پيشروي ادامه داد تا مسابقه را برد.
روح اين داستان به ما مي گويد که : اول هسته اصلي توان خود را بشناس و بعد زمين بازي را طوري عوض کن که با آن توان تناسب داشته باشد.
اگر سخن گوي خوبي در سازمان باشي مطمئن باش که مي تواني فرصتهايي خلق کني تا با ارائه آنها مديران پايين تر را قادر سازي که به شما توجه کنند.
اگر قدرت تجزيه و تحليل داري ، قدري تحقيق کن ، گزارش تنظيم کن و به سلسله مراتب بالا بفرست. کار کردن براساس قدرت و توانائيت نه فقط باعث مي شود که به تو توجه کنند بلکه فرصتهايي را براي رشد و ترقي ايجاد مي کند.
هنوز قصه تمام نشده
اين بار خرگوش و لاک پشت تا اندازه اي با هم دوست شدند و نشستند و قدري با هم فکر کردند. هر دو متوجه شدند که مسابقه آخر مي توانست بهتر برگزار شود.
بنا بر اين تصميم گرفتند مسابقه آخر را تکرار کنند و اين بار به صورت تيمي حرکت کنند.
آنها شروع کردند. اين بار خرگوش لاک پشت را تا رودخانه بر پشتش حمل کرد و در رودخانه لاک پشت شنا کنان خرگوش را به آن سو رساند.
در آن طرف رودخانه خرگوش دوباره لاک پشت را بر پشتش سوار کرد و با هم به خط پايان رسيدند. هر دو از نتيجه مسابقه خيلي راضي تر از قبل به نظر مي رسيدند.
نتيجه اخلاقي اينکه : بطور انفرادي درخشيدن و يا از هسته و توان دروني قوي برخوردار بودن خوبست اما به غير از اينکه بطور تيمي کار کنيد و توانٍ دروني خود را با توانٍ هسته فرد ديگر به پيش ببريد، هميشه زير سطح متوسط، عمل مي کنيد. زيرا هميشه موقعيتهايي پيش مي آيد که شما کار را درست انجام نمي دهيد ولي در کار گروهي همکار ديگر تان مي تواند کار را به خوبي تمام کند.
اساساً کار گروهي در باب رهبري موقعيتي است و به فرد اجازه مي دهد که از توان دروني اش براي کسب فرصتي به منظور رهبر شدن برخوردار شود.
از اين قصه درسهاي بيشتري مي توان گرفت.
توجه داشته باشيد که نه خرگوش و نه لاک پشت ، پس از شکست دست از تلاش بر نمي داشتند. خرگوش تصميم گرفت سخت تر کار کند و پس از هر شکست به ميزان تلاشش بيفزايد.
لاک پشت استراتژي خود را تغيير داد زيرا او تا آنجا که در توان داشت سخت تر کار مي کرد و در زندگي وقتي با شکست مواجه مي شد گاهي اوقات لازم بود سخت تر کار کند و بر تلاشش بيفزايد.
گاهي بهتر است استراتژي را عوض کنيم و استراتژي ديگري را بيازمائيم وگاهي بهتر است از هر دو استراتژي بهره ببريم.
خرگوش و لاک پشت درس حياتي ديگري نيز گرفتند. وقتي رقابت عليه رقيب را متوقف مي کنيم و در عوض به رقابت عليه موقعيت مي پردازيم خيلي بهتر کار را اجرا مي کنيم.
وقتي روبرتو گويزتا در دهه 1980 مديريت کوکاکولا را به عهده گرفت با قدرت و توانٍ شديد با قدرت و توانٍ پپسي که رشد کوکاکولا را مورد تعرض قرار مي داد روبرو شد.
مديران اجرائي کوکاکولا ، پپسي زده شده بودند و تصميم گرفتند که نرخ سهام را هر بار يک درصد بالا ببرند.
گويزتا تصميم گرفت که از رقابت با پپسي دست بردارد و در عوض با افزايش رشد يک درصدي سهام، با پپسي رقابت کند.
گويزتا تصميم گرفت که از رقابت با پپسي دست بردارد و در عوض با افزايش رشد يک درصدي سهام، با پپسي رقابت کند.
گويزتا از مديران اجرائيش پرسيد که متوسط مصرف هر آمريکايي در هر روز چقدر است پاسخ دادند 14 انس. چقدر آن سهم کوکاکولاست؟ پاسخ دادند 2 انس. گويزتا گفت که کوکاکولا به سهم بزرگتري از اين بازار نياز دارد.
کاري که او کرد در اصل رقابت با پپسي نبود. او دنبال راهکار هاي ديگري به منظور وارد کردن اقلام جديد به بازار که مشتمل بر آب خوردن ، چاي، قهوه ، شير و آب ميوه رفت تا جايگزين 12 انس باقي مانده شود. ديگر بازار به نوشيدني که او احساس نياز مي کرد دسترسي مي يافت.
در پايان کوکاکولا ، ماشين هاي فروش آب ميوه و ديگر نوشيدنيها را در گوشه و کنار خيابانها نصب کرد. از آن زمان پپسي هيچ گونه مقابله و در گيري با کوکا نداشت.
خلاصه اينکه داستان خرگوش و لاک پشت مطالب زيادي را به ما آموزش دادند.
با توجه به مطالب بالا سرعت و پايداري هميشه آهستگي و سکون(بي رمقي) را مغلوب ميکند. در شرايط رقابتي کار کنيد.
از منابع موجود با کار تيمي بهره گيري کنيد زيرا هميشه تک روي و کار فردي منجر به شکست است. هرگز تسليم شکست نشويد. و در نهايت با موقعيت ها مقابله کنيد نه اينکه با واقعيات مقابله کنيد.
(با تشکر از محمد رضا اکبری)
نظرات شما عزیزان: جمعه 14 مهر 1391برچسب:خواندنی ها, :: 20:38 :: نويسنده : fayaz
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|